تنهای تنها .....

از تنها بودنم راضي نيستم ، اما ...... خوشحالم كه با خيلي ها نيستم .

بزرگترین درد دنیااینه که ........

 

میدونی بزرگترین درد دنیا چیه ؟؟؟؟؟

اینه که بفهمی پناه لحظه هات یه پناهگاه دیگه داره ...!!!

نویسنده: zahra ׀ تاریخ: سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:دست نوشته های من, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درد یک پنجره را .....

درد یک پنجره را ، پنجره ها میفهمند

معنی کور شدن را گره ها میفهمند .

سخت است بالا بروی ساده بیایی پایین

قصه ی تلخ مرا سرسره ها میفهمند .

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند ...... !!!

 

نویسنده: zahra ׀ تاریخ: سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:دست نوشته های من, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

وقتی گلدون خونمون شکست .....

وقتی گلدون خونمون شکست .......

پدرم گفت : قسمت این بود .

مادرم گفت : حیف شد .

خواهرم گفت : قشنگ بود .

برادرم گفت : کاشکی دو تا داشتیم .

اما

وقتی دل من شکست .......

هیچ کسی به فکرش نبود !!!!!!  

نویسنده: zahra ׀ تاریخ: چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:دست نوشته های من , ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

سلام دوستااااااااای گللللللم ممنون که وبلاگ منو انتخاب کردین. امیدوارم از نوشته هام خوشتون بیاد راستی نظر یادتون نره . عاشقانه دوستون دارم.بووووووووس بووووووووس zahra.aghamali@yahoo.com


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , matin.dpi.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM